معاویة بن ابی سفیان
او فرزند بزرگِ بنی امیه و قریش، در زمان جاهلیت بود. مادرش هند دختر عُتبة بن ربیعة بن عبد مناف معروف به هند جگرخوار بود. معاویه پنج سال قبل از بعثت در سال 602 میلادی بدنیا آمد. معاویه در روز فتح مکه 23 سال داشت و به همراه پدر وبرادرانش اسلام آورد. وجزء طلقاء )آزاد شدگان) محسوب می شود. او از ابوبکر، عمر، عثمان و خواهرش «ام حبیبه» (همسر پیامبر) حدیث نقل کرده است.
معاویه در زمان ابوبکر در جنگ با مرتدین و در واقعۀ یمامه شرکت کرد. ابوبکر، معاویه وبرادرش یزید را برای فتح شام اعزام کرد در حالی که یزیدبن ابی سفیان فرماندۀ سپاه بود. معاویه در فتح شهرهای صیداء، عرقة، جبل و بیروت در کنار برادرش حضور داشت.
درعهد خلیفه دوم، معاویه حاکم اردن بود وبرادرش یزید فرماندۀ شام(21هجری). بعد از مرگ یزید بن ابی سفیان بوسیله طاعون، حکومت شام هم به او سپرده شد. معاویه در زمان خلافت عثمان حاکم کل شامات(سوریه، لبنان، فلسطین و اردن امروزی) شد و جایگاه خودش را در شام تثبیت کرد. در زمان خلافت علی - علیه السّلام - از بیعت سرباز زد و یاغی شد وقتل عثمان را بهانه کرد و پس از مدتی ادعای خلافت کرد.
امروزه معاویه در میان عرب در سیاست و علم و ذکاوت ضرب المثل است. شاید مشهورترین ضرب المثل دربارۀ معاویه ،اصطلاح «موی معاویه»(شعرة معاویه) است. که کنایه از سیاست و دیپلماسی در اصطلاحات جدیداست. معاویه در یکی از جملاتش به این مطلب اشاره می کند: « لو أن بینی و بین الناس شعرة ما انقطعت ، کانوا مدّوها أرخیتها وإذا أرخوها مددتُها» ترجمه ثلیث آن این است که : اگر رابطۀ من با مردم جز تارمویی باقی نماند. نمی گذارم آن تار مو قطع شود اگر آنها تار مو را بکشند من رهایش می کنم (تا پاره نشود) و اگر رها کنند من می کشم.
همچنین معاویه سخنور بود و دستی گشاده برای رشوه داشت.
تشکیل خلافت اموی
معاویه از زمان خلافت علی - علیه السّلام - به خلافت چشم دوخته بود و بعد از شهادت امیر المومنین، موقعیت را مناسب دید مردم در عراق، با حسن بن علی - علیه السّلام - بیعت کردند. ولی شامیان معاویه را خلیفه دانستند.معاویه به عراق لشگر کشید و امام حسن- علیه السّلام - با دوازده هزار نفر به مقابله برخاست و قیس بن عباده، فرماندۀ لشگر بود وعبیدالله بن عباس هم از فرماندهان سپاه. پس از مدتی امام حسن- علیه السّلام - دریافت که با چنین لشگری دیگر نیاز به دشمن نیست. و ادامه دادن این جنگ، مسلمین را به مسلخ بردن است. سپاهی که با شایعه متفرق شوند و فرماندهان به چند کیسۀ زر خود را بفروشند، برای شکست خوردن نیاز به دشمن ندارد. نقل است که وقتی سپاه کوفه به مدائن رسید. شایعه شد که قیس بن عباده کشته شد. بلوایی در لشگر بپا شد ومردم به خیمۀ حسن بن علی- علیه السّلام - ریختند و اموال او را غارت کردند و حتی گلیم زیر پای او را کشیدند. و پای او را مجروح کردند.
برای امام حسن علیه السلام مسجّل شد که جنگ با معاویه، جز شکست، و ریختن خون مسلمین نتیجه ای در بر نخواهد داشت. بنابراین با معاویه صلح کرد و خلافت را به چندین شرط به معاویه سپرد.
مسلماً صلح حسن - علیه السّلام - یکی از افتخارات شیعه است همانطور که عاشورا اینگونه است. اگر حسن بن علی - علیه السّلام - در آن شرایط صلح نمی کرد. دین محمد- صلّی الله علیه و آله - در نطفه خاموش می شد. و یکی از قربانیان اصلیِ، اشتهای سیری ناپذیر بنی امیه برای قدرت، نام می گرفت. صلح حسن - علیه السّلام - زیر بنای قیام خونین عاشورا بود. وانشاءالله اگر عمری باقی ماند در همین سایت تاریخ اسلام مفصلاً درباره صلح حسن- علیه السّلام - بحث خواهیم کرد(البته مقالات متعددی در بانک مقالات در این موضوع، موجود است .(
معاویه وارد کوفه شد. و مردم از جمله امام حسن- علیه السّلام - و حسین بن علی- علیه السّلام - با او بیعت کردند. معاویه سال 41 هجری را «عام الجماعة» نامید. زیرا امت به استثنای خوارج با یک خلیفه بیعت کردند.
این اولین سنگ بنای سلسلۀ پادشاهی امویان در تاریخ بود. سلسله ای که 91 سالِ هجری و 89 سالِ میلادی درتمام ممالک اسلامی ادامه یافت و از آن پس، بیش از 7 قرن در اندلس جریان داشت.
انتصاب حکّام از طرف معاویه
معاویه پس از بدست گرفتن خلافت از مشهورترین سیاستمداران و سرداران عرب برای تثبیت خلافت استفاده کرد او همچنین قبایل قدرتمند یمنی را پشتیبان خود قرار داد. البته او سعی می کرد مناصب مهم حکومتی را در انحصار قریش و به خصوص بنی امیه نگه دارد.معاویه مردانی همچون عمرو بن عاص، زیادبن ابیه، مغیرة بن شعبه، بُسربن ابی ارطاة، مروان بن حکم را با تطمیع، دور خودش جمع کرد.
مورخین معاویه، عمروعاص، زیادبن ابیه، و مغیرة بن شعبه را از رجال باهوش عرب می دانستند. ویکی از تاریخ نویسان دربارۀ این چهارتن چنین می گوید:
«بردبارتر وصبورتر از معاویه و چابک تر و سخی تر از عمروعاص ویکدل و یک زبان تر از زیاد کسی را ندیده ام. درون و بیرون این مرد اخیر از هرجهت یکسان بود. اما مغیره اگر شهر هشت دروازه ای باشد و از هیچ دروازۀ آن بدون فریب و فسون کسی بیرون آمدن نتواند، مغیره ازتمام آن هشت دروازه بیرون می جهد» [1]
معاویه نواحی مختلف سرزمین اسلامی را بین کارگزارن خود تقسیم کرد و از دمشق بر همۀ آنها نظارت داشت. در این بخش سعی خواهیم کرد حکام نواحی مختلف، مملکت اسلامی را که معاویه آنها را به حکومت گماشت بررسی کنیم.
حکومت کوفه
معاویه حکومت کوفه را به عبدالله بن عمرو بن عاص سپرد، پس از چندی مغیرةبن شعبه نزد او آمد و گفت عمروعاص در مصر است و پسرش در کوفه و تو گویی در میان دندان های شیر محاصره شده ای[2] معاویه عبدالله بن عمروعاص را عزل کرد و مغیرةبن شعبه را به جای او نشاند. مغیره، کثیر بن شهاب را بر ری حکومت داد و او همواره با دیلم در جنگ بود. ومغیرة تا زمان مرگش حاکم کوفه بود. حتی معاویه بعداز مدتی قصد او عزل او را داشت اما با حیله ای (که بعدا به آن اشاره خواهیم کرد) در کوفه باقی ماند. بعداز مرگ مغیرة، زیاد بن ابیه علاوه بر بصره، حاکم کوفه هم شد.بصره:
(سجستان.خراسان و مناطق شرقی زیر نظر استاندار بصره بود)معاویه حکومت بصره را ابتدا به بُسربن ابی ارطاة سپرد. بُسر کارش را در بصره با لعن و سبّ امیرالمومنین علی - علیه السّلام - شروع کرد. بعدها او از حکومت بصره عزل شد و فرماندهی سپاهیان اسلام در فتوحات روم بر عهده گرفت. معاویه بعد از او عبدالله بن عامر را در بصره گماشت و ابن عامر، قیس بن الهیثم السلمی را والی خراسان کرد. و عبدالرحمان بن سمره را به حکومت سجستان فرستاد. عبدالله بن عامر مردی آرام و نرم خوی بود وبه همین جهت اوضاع بصره به کام حکومت نبود. می گویند معاویه او را در این که از او، در امور مالی حساب کشی کند و بار دیگر به فرمانروایی بصره گمارد، یا عزلش کند، مخیر کرد[3] و او دومی را انتخاب نمود. بعد از او مدتی حارث بن عبدالله الازدی والی بصره شد. و در آخر زیادبن ابیه -که به تازگی برادر معاویه شده بود- حاکم بصره شد و بحرین، یمن، عمان وخراسان و سجستان هم ضمیمه ولایت زیاد شد. بعد از مرگ «زیاد» در سال 53 پسرش عبیدالله بن زیاد حاکم بصره شد.
مدینه و مکه
معاویه مروان بن حکم را والی مدینه قرار داد و او هشت سال حاکم مدینه بود تا اینکه معاویه او را عزل کرد و سعید بن العاص را به جای او گماشت اما در سال 54 هجری دوباره مروان را به جای سعید بن عاص گماشت. در مکه حکومت، در دست خالد بن عاص بن هشام بود.مصر
معاویه طبق قولی که داده بود[4] مصر وشمال آفریقا را به فاتح آن یعنی عمروبن عاص بازگرداند و عمروعاص پس از خلافت عثمان و علی - علیه السّلام - دوباره حاکم مصر شد. او قبل از مرگش پسرخالۀ خود یعنی عقبة بن نافع بن عبد قیس را حاکم شمال آفریقا کرد و عقبة بن نافع، یکی از سرداران نامی اسلام است که قسمتهای زیادی ازشمال آفریقا، بدست او فتح شد. که بعدا به آن اشاره می کنیم. بعد از مرگ عمرو عاص در سال 43 هجری پسرش عبدالله به مدت دو سال حاکم مصر شد سپس برادر معاویه، عتبة بن ابی سفیان حاکم مصر شد و در سال 47 هجری معاویة بن حُدَیج حاکمیت یافت.ماجرای زیادبن ابیه و معاویه
شاید اگر بخواهیم برای زندگی پرفراز و نشیب معاویه(سایت تخصصی تاریخ اسلام)، چندکلمۀ کلیدی انتخاب کنیم. مطمئنا، یکی از این کلمات کلیدی، «زیادبن ابیه» یا همان زیادبن ابی سفیان است. چرا که از یک جهت زیاد و آل زیاد، خدمات شایانی را برای معاویه و بنی امیه انجام دادند و دیگر اینکه ماجرای برادر شدن زیاد با معاویه در طول تاریخ بحث برانگیز شد.برخی او را زیادبن سمیه[5] و برخی زیادبن ابیه[6] گفته اند و گروهی او را زیاد بن ابی سفیان می خوانند.
علی الجمله، سمیه، مادر زیاد، کنیز حارث بن کنده( طبیب معروف عرب در زمان جاهلیت و پیامبر اسلام)بود. برخی از مورخین می گویند ابو سفیان در زمان جاهلیت با این سمیه در آمیخت و زیاد متولد شد. اما برخی دیگر و به خصوص مورخین شیعه بر این عقیده اند که زیاد پسر ابی سفیان نبود و معاویه این حیله را بکار برد تا زیاد را از خاندان خود معرفی کند و از او استفاده ببرد. زیاد در زمان علی- علیه السّلام - والی فارس بود و بعد از خلافت معاویه از اطاعت او سرباز زد. معاویه مغیرة بن شعبه را که با زیاد رفاقت دیرینه داشت برای مذاکره، نزد زیاد فرستاد. و بعد از اتفاقاتی، «زیاد» راضی شد نزد معاویه برود. معاویه او را برادر خود خواند وبرای حرفش شاهدانی جمع کرد و پس از مدتی حکومتِ قسمت وسیعی از سرزمین اسلامی را به زیاد سپرد. زیاد در سرکوب کردن مخالفین معاویه و به خصوص شیعیانِ علی هیچ محدودیتی برای خود نمی دید و حتی اگر به کسی مشکوک میشد که از مخالفین است، بی درنگ او را می کشت. او وقتی حاکم بصره شد ابتدا خطبۀ معروف «بتراء» را خواند (خطبه ای که با حمد وثنای خدا ورسول - صلّی الله علیه و آله - شروع نشود بتراء گویند) می گویند مردم چنان از زیاد و عمّال او می ترسیدند که اگر رهسپاری مال خود را در راه گم می کرد. هیچ کس جرات برداشتن آن مال را نداشت تا صاحب مال بازگردد. خلاصه اینکه زیاد بن ابیه در استحکام پایه های خلافت اموی تاثیر بسزایی داشت. و در این راه شمشیر خود را از خون قربانیان بسیاری سیراب کرد. می گویند او اولین کسی بود که برای خود گارد محافظین تشکیل داد. زیاد بن ابیه در رمضان سال 53 هجری بر اثر طاعون به هلاکت رسید.
روش سیاسی معاویه
(این قسمت تا پایان روش سیاسی معاویه برگرفته از کتاب دولت امویان ،نوشته محمد سهیل طقوش،مترجم حجت الله جودکی است)با بیعت امام حسن - علیه السّلام - با معاویه، مرحلۀ مهمی از تاریخ اسلام رقم خورد: دوران خلفای نخستین پایان یافت و عصر اموی آغاز شد. دیگر این که خاندان هاشمی به موضع حزب مخالف حکومت بازگشتند. آن هم بعد از مراحل طولانی درگیری به گونه ای که دورِ دیگری به نفع امویان پایان یافت و با « عام الجماعه» دوران جدیدی از حکمرانی در حکومت اسلامی آغاز شد.
با به خلافت رسیدن معاویه در دِمَشق-که پایتخت حکومت جدید شد- وحدت سیاسی به امت اسلامی بازگشت......[7]
معاویه با توجه به اهدافی که داشت، کوشید ساختمان حکومتش را بر پایه هایی استوار کند که شاید مهمترین آنها عبارت باشنداز:
1-. تغییر در شالودۀ نظام سیاسی و محور قرار دادن نقش ارتش
وی از زمانی که استاندار شام بود، برای ایجاد امنیت در داخل و توسعه در خارج، آن را ایجاد وسازماندهی کرد.2-.سیاست داخلی:
که اداره و موازنه قبایلی وایجاد ولایت عهدی و سرکوب مخالفان را در بر می گیرد.3-.خوش رفتاری با شخصیتهای بزرگ اسلامی:
اعم از صحابه و فرزندان شان، به ویژه بنی هاشم.{باید افزود:بنی هاشم به دلیل قرارداد صلح، سکوت کردند و در این باره نامه امام حسین - علیه السّلام - به معاویه را مرور خواهیم کرد.خوشرفتاری ،به معنای بذل بخشش و بی حدوحصر بیت المال به صحابه و فرزندانشان بود تا شاهد جنایات معاویه و سکوت در برابر ظلم و اجحاف او در حق علی- علیه السّلام - وخاندان پیامبر- صلّی الله علیه و آله - باشند.آیا به شهادت رساندن سبط اکبر، امام مجتبی- علیه السّلام - وحجربن عدی،به معنای خوشرفتاری با اهل بیت و شیعیان آنهاست[8]}
4-.استقرار امنیت در سراسر جهان اسلام:
برای نیل به این هدف، مردان مناسبی را برای اداره و سیاست برگزید تا یاور او در ادارۀ حکومت واستقرار امنیت در آن باشند.5-.ادارۀ مستقیم کارهای حکومتی:
به گونه ای که بیشتر وقت خود وتلاشش را برای انجام کارهای مسلمانان صرف کرد.6-.سیاست توسعه طلبانه
: معاویه مردی سیاسی و انعطاف پذیر بود. از این رو به منظور تحقق این سیاست، به استعدادهای سیاسی خود تکیه کرد. افزون بر آن وی پاره ای روابط اجتماعی را برای هم پیمانان و تضعیف دشمنان پی ریزی کرد. اوضاع سیاسی ای که حکومت نوپای او را احاطه کرده بود، وی را واداشت که در دو زمینه اقدام نماید:-در زمینۀ هم پیمانی با ساکنان اصلی سرزمین شام، به ویژه مسیحیان آنجا ودر زمینۀ هم پیمانی با قبایل نیرومند عرب، یعنی قبایل یمنی[9] که او را در رسیدن به حکومت پشتیبانی کرده و بنیان حکومت او را تشکیل داده بودند. ازدواج وی با میسون کلبی و ازدواج پسرش یزید با یکی از زنان ایشان، این هم پیمانی را تثبیت کرد. همچنین این پیمان، خط سیاسی ای را که در روابط عمومی اش به آن اعتماد می کرد،نشان میدهد.
اما معاویه، از عربهای قیسی و سیاستمداری با تجربه بود که به این تعصبات تا جایی که به منافعش خدمت می کرد، اهمیت می داد. هدف او این بود که عنصر عرب را تبدیل به پشتوانه ای اساسی به اشکال گوناگون، از خلال سیر سازمانی خود، خلافت را-به زعم بیشتر مسلمانان- به نظام پادشاهی تبدیل کرد. روشن است که معاویه اگر چه به دنبال نظام پادشاهی بود، ولی علاقه داشت بیشتر به عنوان بزرگ عرب باقی بماند، نه به عنوان پادشاه، دیگر این که حکومت او با صفت دینی شناخته شود، زیرا قانون اساسی آن، اسلام بود که همان دین رسمی حکومت به شمار می رفت .
امنیت داخلی در دورۀ معاویه
سیاست پیشگرانۀ معاویه، حلم او در مقابل معترضین و استفاده از سرکوبگرانی همچون زیادبن ابی سفیان، باعث شد تا معاویه مشکل خاصی در داخل سرزمین های اسلامی نداشته باشد. اما عراق و تا حدودی حجاز یک تهدید بالقوه برای حکومت اموی بود. و شورش های پراکنده ای بر علیه امویان در آنجا صورت گرفت.قیام خوارج:
(خارج شدگان از دین) آغاز پیدایش خوارج در زمان علی - علیه السّلام - بود و همین خوارج بودند که علی- علیه السّلام - را به شهادت رساندند. خوارج از زمان پیدایش خود و در امتداد تاریخ پرفراز و نشیب اسلامی تاثیرات عمیقی در جریانات سیاسی و عقیدتی مسلمین بوجود آوردند. وقربانیان عقیدتی بسیاری را به مسلخ کشیدند. اما بحث در مورد این فرقۀ سیاسی – اعتقادی بحثی نیست که بتوان در خلال این نوشتۀ کوتاه(سایت تخصصی تاریخ اسلام) از آن سخن گفت. هر چند برای دور ماندن از آفات خوارج، مطالعۀ سرگذشت آنها برای جامعۀ امروزی ما ضروری به نظر می رسد.علی الجمله خوارج، بعد از جنگ نهروان یک گروه یا حزب متحد نبودند بلکه از گروههای مختلف با افکار و عقاید متفاوت تشکیل می شدند.
بعد از صلح امام حسن- علیه السّلام - با معاویه، خوارج کوفه بر علیه معاویه قیام کردند و درگیری میان دو جناح بروز کرد. در سال 43 هجری، خوارج کوفه به رهبری مستورد بن علقمه قیام کردند و مغیرة بن شغبه، حاکم کوفه آنها را سرکوب کرد و رهبر آنها را کشت. خوارج کوفه تا سال 58 هجری آرام نشستند و در آن سال به رهبری حیّان بن ظبیان سُلّمی قیام کردند وهمۀ آنها در جنگی موسوم به «بانقیا» کشته شدند.
در بصره هم خوارج دست به کار شدند و در سال 41 به فرماندهی سهم بن غالب و خطیم باهلی شورش کردند و عبدالله بن عامر آنها را سرکوب کرد. همانطور که گفتیم ابن عامر بسیار نرمخوی بود و همین باعث تجرّی خوارج می شد. بنابراین معاویه او را عزل کرد وسردار خشن و بی رحمی چون زیادبن ابیه را حاکم بصره کرد. زیادبن ابیه اجازۀ نفس کشیدن را از همۀ مخالفین گرفت و به اندک گمانی شخص مظنون را می کشت یا زندانی میکرد. بعد از مرگ زیاد، عبیدالله هم شیوۀ پدر را پیش گرفت .
مبارزه با تشیع در روزگار معاویه
(این قسمت از کتاب دولت امویان مترجم حجت الله جودکی گرفته شده است)وجود اعتقادات شیعی در میان بخشی از مردم، به ویژه مردم عراق، از مسائل مهم در عهد معاویه، بود. بدون شک، شیعیان از دشمنان مهم معاویه بودند. همچنان که خوارج نیز دشمنان دیگری برای او محسوب می شدند. اما اهمیت خوارج چندان نبود. زیرا بدبینی عمومی مسلمانان به آنها، و کافر دانستن همگان، سبب نداشتن پایگاه مردمی شده بود. برخلاف آنا شیعیان، به ویژه در عراق، پشتوانه ای همچون نفوذ امام علی- علیه السلام- و دیگر اهل بیت- علیه السلام- را داشتند.فرهنگی که امام علی- علیه السلام- در عراق ترویج کرده بود، فرهنگی کاملا اسلامی بود ومردم، گرچه در فشار معاویه، سکوت می کردند اما در عمق وجود خود می توانستند حق آن حضرت را از باطل معاویه تشخیص دهند.
معاویه و کارگزارانش به شکلهای مختلفی با این جریان برخورد کردند، از روش سازشکارانه و همراه با رأفت و رحمت گرفته تا سختگیری های بسیار گسترده، برخورد دوم بسیار وسیع و پر دامنه بود وبه ویژه در برخورد با مردم عراق پی گیری می شد. یکی از مهمترین روشها، ایجاد بیزاری از امیرمومنان علی- علیه السّلام - در میان مردم بود. معاویه و دیگر امویان در دوره های بعد به سختی در حذف چهرۀعلی - علیه السلام- از جامعه و معرفی او به عنوان عنصری جنگ طلب،خونریزو...فعالیت می کردند.
زندگی امام علی- علیه السّلام - در عهد رسول خدا- صلّی الله علیه و آله - و بعدها در دوران خلفا، به ویژه در دورۀخلافت خود، عظمتی خاص در جهات علمی و عملی از او به اثبات رسانده بود. مردم خطبه های او را سینه به سینه نقل می کردند. اخبار مربوط به برتری علمی او، احادیث فضائل او به نقل از پیامبر- صلّی الله علیه و آله - وقضاوتهای شگفت و تحسین برانگیزش را برای یکدیگر و نیز در محافل حدیثی نقل می کردند. اینها موجب حضور آن فرهنگ در میان مردم بود. فرهنگی که سبب می شد اصحاب امام - علیه السّلام -، تا رسیدن به شهادت محبت او را حفظ کنند. به ویژه تداوم این فرهنگ به طور طبیعی در میان فرزندان امام علی- علیه السّلام -،که خاندان پیامبر- صلّی الله علیه و آله -تلقی میشدند، برجا می ماند.
امویان این واقعیت را به خوبی درک می کردند، از این رو مصمم شدند تا چهرۀ امام را مخدوش کرده و در هر محفل ومجلسی از او اظهار تنفّر و بیزاری کرده، او را لعن کنند.ابن ابی الحدید، در باب «احادیثی که معاویه با تحریک عده ای از صحابه و تابعین در ذمّ علی جعل کرد» در کتابش آورده است. وقتی از مروان حکم سوال شد که چرا چنین می کنند در پاسخ گفت«لایستقیم الامر الا بذلک» حاکمیت بنی امیه جز با سبّ بنی امیه پابرجا نمی ماند»(سایت تخصصی تاریخ اسلام)
آنان همزمان با تحقیر آن حضرت، کوشش می کردند تا با جعل احادیث، خلفای دیگر را بر وی ترجیح دهند. این سیاستی بود که یکسره ادامه یافت و ضمن آن خلفا و صحابه به صورت قدیس درآمدند. به همین دلیل برخی بر این باورند که، بیشتر احادیثی که دربارۀ فضایل صحابه ساخته شده است، در روزگار امویان بوده است، زیرا جاعلان بدین وسیله به بنی امیه تقرب می جستند.
یکی از کارهای معاویه، نسبت دادن احادیث امیر المومنین- علیه السّلام - به خود یا دیگران بود وگاهی دیگران نیز احادیث علی- علیه السّلام - را به معاویه نسبت می دادند. جاحظ که متوجه این موضوع شده بود، با اشاره به اینکه معاویه سر وکاری با زهّاد ندارد، نسبت دادن این احادیث را به او تکذیب کرده است.
برای مثال این حدیث امام - علیه السّلام - را که فرموده است:«مارأیت سَرَفا إلا إلی جانبها حق مضیَّع» به معاویه نسبت داده اند. و در موردی دیگر، یکی از احادیث امام علی- علیه السّلام - را به محمد بن ابی بکر، به ابوبکر نسبت می دهیم.
سبّ و لعن علی- علیه السّلام - در دورۀ معاویه و سپس امویان به صورت یک سنت متداول ادامه داشت. تا آنکه در زمان عمر بن عبدالعزیز خاتمه یافت. معاویه می گفت این امر باید آنقدر گسترش یابد تا کودکان با این شعار بزرگ شده و جوانان با آن پیر شوند و هیچ کس از او فضیلتی نقل نکند. گفته اند، معاویه چهار صد هزار درهم به سَمُرةبن جُندب داد تا بگوید آیۀ«وَ من الناس مَن یُعجبُکَ قوله فی الحیاة الدُّنیا و یُشهد الله علی ما فی قلبهِ و هوَ ألدّ الخِصام»(بقره 204) دربارۀ علی- علیه السّلام - نازل شده است. ابن ابی الحدید نوشته است: معاویه، شماری از صحابه و تابعین را بر آن داشت تا برضد امام علی- علیه السّلام - احادیثی روایت کنند.که از آن جمله ابو هریره، عمرو بن العاص، مغیرة بن شعبه و عروة بن زبیر بودند. معاویه مقید بود در پایان خطبه های خود امام علی- علیه السّلام - را لعن کند. او حتی برخی اصحاب امام علی- علیه السّلام - را وادار میکرد تا بر منبر رفته، بر او لعن کنند. اگر کسی از عمال معاویه از لعن بر امام - علیه السّلام - خودداری می کرد، او را عزل می کرد و شخص دیگری را به جای او می گماشت. او وحشتی ایجاد کرده بود تا مردم فرزندانشان را علی ننامند بلکه نام معاویه برآنان گذارند. بسیاری از مردم در شام وعراق بودند که به دلیل کشته شدن اقوام و نزدیکانشان، از امام علی - علیه السّلام - بیزار بودند. این زمان فرصتی برای آنان پیش آمده بود تا کینۀ خود را در سب ولعن آشکار کنند. حَریزبن عثمان، هر صبحگاه و شامگاه هفتاد بار امام را لعن می کرد. علت را پرسیدند، گفت: او سر آبا و اجداد من را با ظنّ وگمان جدا کرد چگونه چنین نکنم!
اقدام دیگر معاویه در برابر شیعیان ایجاد«فشار و سختگیری بر شیعیان»بود. معاویه احساس می کرد نمی تواند شیعیان عراق را همچون شامیان احمق بفریبد از این رو، راه قتل و شکنجه را برگزید. افزون بر این، مردم عراق، از شیعه و غیر شیعه، اشخاص حساسی بودند که با کمترین رنجش، شعارهای تندی علیه امویان میدادند، هر چند در زیر سایۀ شمشیر زیاد یا حجاج تسلیم بودند. اصطلاحی که برای شیعۀ علی در روزگار امویان شایع کرده بودند«ترابیّه» بود.
کشتار شیعیان از زمان امام علی- علیه السّلام - آغاز شد.بُسر بن ارطاة، سفیان بن عوف غامدی و ضحّاک بن قیس فهری، از جمله کسانی بودند که در زمان حکومت امام علی- علیه السّلام - به بلاد عراق و حجاز حمله کردند. معاویه به آنها گفته بود در شهرها بگردند و هرچه شیعه علی را که یافتند بکشند.
با بودن مغیره در کوفه، اوضاع قدری آرام تر بود، اما با مرگ وی در سال 49 یا 50، اوضاع کوفه دگرگون شد. در آن هنگام زیادبن ابیه، والی بصره بود و معاویه امارت کوفه را هم به او سپرد. وی نخستین اقدام خود، دست حدود هشتاد نفر از کسانی که حاضر نشدند با او بیعت کنند قطع کرد. از جمله شیعیانی که به دست زیاد کشته شدند، مسلم بن زَیمُر و عبدالله بن نُجی بودند. امام حسین- علیه السّلام - در نامه ای که در پی شهادت حُجر برای معاویه فرستاد، از شهادت آنان نیز یادکرد.
ماموریت مهم زیاد، سرکوبی شیعیان در کوفه و در سراسر عراق بود. ابن اعثم می گوید: او پیوسته در پی شیعیان بود و هرکجا آنان را می یافت میکشت و شماری زیادی را کشت.(سایت تخصصی تاریخ اسلام). او دست و پای مردم را قطع و چشمانشان را کور می کرد.البته خود معاویه نیز جماعتی از شیعیان را کشت. در جای دیگر نیز آمده است که معاویه خود دستور داد گروهی از شیعه را به دار آویزند. زیاد شیعیان رادر مسجد جمع می کرد تا از علی- علیه السّلام - بیزاری کنند. او در بصره نیز در جست و جوی شیعیان بود و با یافتن آنها، آنان را می کشت.امام حسن- علیه السّلام - ضمن نامه ای در این باره به معاویه اعتراض کرد. مورخان معاویه را فردی قابل انعطاف و با سعه صدر می دانند! او به زیاد دستور داده بود هرکس راکه بر دین علی است. از بین ببرد. معاویه همچنین به عمال خود نوشت: در میان شما هر که از شیعیان علی- علیه السّلام - و متهم به دوستی اوست، از بین ببرید، حتی اگر دلیل و بینه ای برای این کار، ولو با حدس و گمان، از زیر سنگ بیرون بکشید.
فتوحات اسلامی در زمان معاویه
از زمان خلفای راشدین قسمتهای وسیعی از جهان آن روز به ممالک اسلامی ضمیمه شد و معاویه کار فتوحات را ادامه داد . معاویه فتوحات خارجی را نظام مند کرد و سرزمین های فتح شده را برای حکومت اسلامی تثبیت کرد. فتوحات در زمان معاویه به گستردگی زمان خلفای راشدین نبود اما معاویه در تثبیت پیش نیازهای فتوحات بسیار کوشید.فتوحات شرق:
معاویه قبایل بسیاری از اعراب را به داخل ایران و به خصوص به خراسان منتقل کرد و با این کار سعی داشت که اسلام را در ایران تثبیت کند. پس از روی کار آمدن معاویهلاهور، بادغیس، هرات و بلخ در شرق فتح شد. در زمان زیاد بن ابیه مسلمانان کابل را فتح کردند. بعد از مرگ زیاد بن ابیه، عبیدالله بن زیاد ابتدا حاکم خراسان شد. و از رود سیحون گذشت و به بیکند رسید. معاویه عبیدالله را والی بصره کرد وسعید بن عثمان بن عفان بر معاویه شکایت کرد: که تو از نام پدر من به این مقام رسیده ای و اکنون حکومت خراسان را به من بده وسرانجام معاویه راضی شد.[10] و سعید بن عثمان در جنگی که میان مسلمین و گروه های متحد شده ی سُغد، ترک و کشّ و نَسَف، در گرفت پیروزی درخشانی کسب کرد پس از آن سعید بن عثمان بخارا و سمرقند را تجدید فتح کرد، شهر تِرمَذ را فتح نمود.
نبرد با رومیان
معاویه بیشتر تمرکز خود را برای جنگ با رومیان متمرکز کرده بود.چون روم هنوز امپراتوری قدرتمندی بود و با توجه به نزدیک بودن دمشق به روم شرقی، هر دو کشور احساس خطر می کردند. معاویه در شام ناوگان دریایی برای مسلمین ایجاد کرده بود (از زمان خلفای راشدین) و جنگ با روم از سال 42 هجری آغاز شد مسلمین دائماً در تابستان و زمستان به روم لشگر می کشیدند. و این جریان تا سال 50 هجری ادامه داشت.معاویه در سال 50 هجری سپاهی گران را روانۀ روم کرد و فرمانده سپاه، سفیان بن عوف بود[11] وصحابی پیامبر همچون ابوایوب انصاری و ابن عباس هم در این جنگ حضور داشتند. معاویه یزید را هم به اجبار به این جنگ فرستاد.
مسلمین در آسیای صغیر تا پای دیوار قسطنطنیه (استامبول امروزی) پیشروی کردند و شهر را محاصره کردند. بین مسلمین و رومیان جنگ در گرفت و مسلمین پس از مدتی به ناچار دست از محاصره برداشتند و برگشتند. در این جنگ ابو ایوب انصاری به شهادت رسید[12]. و در پای دیوار شهر قسطنطنیه دفن شد.
اما جنگ با روم در این سال پایان نیافت و مسلمین در قالب جنگ های تابستانه و زمستانه به فتوحات ادامه دادند و درسال 52 هجری «رودس» و«خیوس» را فتح کردند.
در سال 54 مسلمین دوباره قسطنطنیه را به قصد تسخیر، محاصره کردند و این بار ناوگان دریایی مسلمین از سمت دریا هم شهر را محاصره کردند و راه دریایی را به رومیان بستند. و این جنگ ها 7 سال طول کشید(تا سال 60 هجری)و بعد از مرگ معاویه، یزید دستور عقب نشینی صادر کرد.
حقیقت این است که عوامل متعددی مسلمانان را وا داشت که دست از محاصره قسطنطنیه بردارند از بارزترین آنها می توان عوامل زیر را بر شمرد:
استواری حصار شهر
بدی آب و هواجریانات شدید آبی که کشتی ها را از حصار دور می کرد
استفاده رومی ها از منجبیق
مستحکم نبودن محاصرۀ خشکی
عوامل داخلی وابسته به هردو حکومت اسلامی و رومی [13]
سر انجام مسلمین و رومیان یک صلح نامۀ سی ساله را امضا کردند.
وقرار شد حکومت اسلامی سالانه سه هزار قطعه طلا به رومیان جزیه بپردازد.
فتوحات در شمال آفریقا
فتوحات در شمال آفریقا و مصر برای حکومت اسلامی بسیار مهم بود علاوه بر اینکه قصد داشتند از نفوذ روم در آن منطقه بکاهند.کلاً میتوان نواحی شمال آفریقا را به 4 دسته تقسیم کرد:1-.بَرقَه و طرابلس
2-. اقلیم افریقیه: تونس امروزی که به مغرب ادنی معروف است.
3-. مغرب اوسط: الجزایر امروزی
4-. مغرب اقصی: کشور مغرب امروزی
در اوایل زمان معاویه فتوحات در شمال آفریقا تقریباً متوقف بود اما در سال 43 توسط معاویة بن حُدَیج سکونی از سرگرفته شد و او تا جنوب قرطاجنّه پیشروی کرد. و بعد توانست جزیرۀ جربه را فتح کند.
اما از زمانی که عُقبة بن نافع استاندار شمال آفریقا شد فتوحات اسلامی، بسیار جدی و پرشتاب پیش رفت. عُقبه ابتدا شهر قیروان را تاسیس نمود و این شهر پایگاه مرکزی مسلمین در فتوحات شمال آفریقا شد. و فتوحاتی را در مغرب ادنی بدست آورد. معاویه در سال 55 هجری عُقبه را عزل کرد و ابومهاجر دینار انصاری را جایگزین او کرد. منقول است که ابومهاجر، برخوردِ خوبی با عقبة بن نافع نداشت و عقبه از این برخورد رنجیده خاطر شد و به دمشق رفت و معاویه از او پوزش خواست[14].
فتوحات در شمال آفریقا قربانیان زیادی را از بربرها گرفت. ابو مهاجر به پایگاه مرکزی رومیان در شمال آفریقا حمله برد. و آنجا را تسخیر کرد و سپس شهر میله را در وسط مغرب ادنی تسخیر کرد.
از مهمترین جنگ های شمال آفریقا در آن زمان می توان به جنگ با قبیلۀ «اوربای بربر» اشاره کرد. فرمانده این قبیله کسیلة بن لمزم بود . مردم این قبیله در مغرب میانه و اقصی زندگی می کردند.
کسیله سپاه خود را در تلمسان جمع کرد و به انتظار ابومهاجر نشست. جنگ بسیار سختی بین دو طرف در گرفت و مسلمین پیروز شدند وکسیله دستگیر شد. او را نزد ابو مهاجر بردند وابو مهاجر با او به خوبی رفتار کرد و در مسلمان شدن او امید داشت و همینطور هم شد. با مسلمان شدن کسیله، تمام قبیله او مسلمان شدند ودر جنگ های بعدی به مسلمین کمک کردند وقتی یزید خلیفه شد. ابو مهاجر را برکنار کرد و دوباره عُقبة بن نافع را حاکم شمال آفریقا کرد. می گویند او، ابومهاجر را دستگیر کرد تا اینکه هر دو توسط کسیله کشته شدند.
نهادهای حکومتی درزمان معاویه
از مهمترین کارهای معاویه برای ادارۀ بهتر مملکت اسلامی، تشکیل نهادهای جدید حکومتی بود. او کارهای عمربن خطاب را در این زمینه ادامه داد کما اینکه بعد از او عبدالملک بن مروان این اصلاحات را پی گرفت.دیوان مالیه: همانطور که از نام آن بر می آید مسائل مالی حکومت را نظارت می کرد و شاید چیزی شبیه وزارت اقتصادی امروز بود.
دیوان خاتم: فسلفۀدیوان خاتم این بود که نامه های حکومتی بدون مهر نباشند؛ از جعل نامه ها جلوگیری شود[15] وکسی به غیر از خلیفه از اسرار حکومتی آگاه نگردد.
دیوان برید: دیوان برید تلفیقی از ادارۀ پست و اطلاعات امروزی بود[16] وظیفۀ دیوان برید انتقال نامه ها و احکام حکومتی در تمام نقاط مملکت اسلامی بود اما در خلال این کار برای خلیفه جاسوسی می کردند و از نقاط مختلف گزارش تهیه می کردند. معاویه دیوان برید را راه اندازی کرد و راههای برید را توسعه داد و درمیان راه ها چاپارخانه درست کرد.
ولایت عهدی یزید و موروثی شدن سلطنت
معاویه در عهد نامۀ خودش با امام حسن - علیه السّلام - عهد کرده بود که خلافت را بعد از مرگش به حسن- علیه السّلام - بازگرداند و یا به امام حسین - علیه السلام- بسپارد. اما وقتی پایه های حکومتش تثبیت شد. تصمیم گرفت که خلافت را در امویان موروثی کند. او می دانست در شام هیچ مشکلی نخواهد داشت و عراق هم با زور و خشونت رام می شود اما اهل حجاز و به خصوص فرزندان صحابه مخالفت خواهند کرد.می گویند اولین کسی که پیشنهاد ولایت عهدی را به معاویه داد مغیرةبن شعبه بود. طبری نقل می کند[17]: معاویه قصد داشت مغیره را از کوفه عزل کند. یاران مغیره گفتند معاویه ترا خوار کرد. مغیره (که به مکر و حیله معروف بود) گفت:صبر کنید(وببینید)وبعد پیشنهاد ولایت عهدی یزید را مطرح کرد. و به معاویه گفت من کوفه را و زیاد بن ابیه بصره را کفایت می کند. معاویه هم او را به کوفه فرستاد تا مقدمات را آماده کند. هرچند برخی از مورخین، تحلیل دیگری دارند وانگیزۀ ولایت عهدیِ یزید را از همان ابتدا به خود معاویه نسبت می دهند.[18]
اما زیاد بن ابیه به معاویه توصیه کرد که با تامل بیشتری با این قضیه برخورد کند.
می گویند روزی معاویه از یکی از بزرگان درباره ولایت عهدی نظر خواست. او گفت اگر راست بگویم از تو می ترسم و اگر دروغ بگویم از خدا میترسم. خودت یزید را بهتر می شناسی و هر طور که صلاح می دانی عمل کن.
علی الجمله معاویه برای قانع کردن مخالفان به مدینه رفت. در مدینه فرزندان صحابه به خصوص حسین بن علی- علیه السّلام - ، عبدالرحمان بن ابوبکر، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر به شدت با ولایت عهدی یزید مخالف بودند. وقتی معاویه به مدینه رسید مخالفین به حالت اعتراض به مکه رفته بودند. معاویه از آنجا به مکه رفت و با این چهار نفر با ملایمت رفتار کرد وسعی در تطمیع آنان داشت اما وقتی نتیجه ای نگرفت آنها را تهدید کرد. اما باز هم نتیجه ای نگرفت.
معاویه در سال 56هجری جشنی در دمشق برگزار کرد و رسماً ولایت عهدی یزید را اعلام کرد و برای او بیعت گرفت. معاویه با تطمیع و خشونت و تهدید از مخالفان هم بیعت گرفت و فقط حسین بن علی- علیه السّلام - و عبدالله بن زبیر بیعت نکردند.
مرگ معاویه
معاویه در سال 60 هجری 680 میلادی مریض شد و به همان مرض مُرد. مشهور است که او قبل از مرگش به یزید وصیت کرد و در فرازی از وصیتش گفت: من از هیچ کس -که در این فرمانروایی بر تو قیام کند- نمی ترسم مگر از 4 نفر از قریش: حسین بن علی- علیه السّلام - عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، و عبدالرحمان بن ابی بکر اما عبدالله بن عمر او را عبادت درهم کوفته است. چون جز او کسی باقی نماند با تو بیعت خواهد کرد اما حسین بن علی- علیه السّلام - را مردم عراق رها نخواهندکرد تا او را وادارند که بر تو خروج کند. اگر خروج کرد وتو بر او غلبه یافتی از او درگذر زیرا او را حقی عظیم است.(در یک روایت آمده: اگر من با او ربرو می شدم از او گذشت می کردم من امید بدان دارم که خدا به آنان که پدرش را کشتند و برادرش را واگذاشتند تو را برابر او کفایت کند.) اما عبدالرحمان بن ابی بکر، او به اصحابش می نگرد هر چه آنان کردند او نیز چنان کند و او را جز زنان وهوس بازی قصد و آهنگی نیست. اما آن که چون شیر در کمین نشیند و چون روباه حیله کند و چون فرصتی یابد، بر تو جهد، عبدالله بن زبیراست اگر چنین کرد و بر او ظفر یافتی تکه تکه اش کن.[19]سرانجام معاویه در سن 75 سالگی یا 85 سالگی (به اختلاف اقوال) در رجب سال 60 مرد.
پینوشتها:
[1] ر.ک : ترجمه تاریخ تمدن اسلام.مترجم علی جواهر کلام، ج1، ص 64
[2] ر.ک : ابن خلدون ج3 ص 5
[3] ترجمه ابن خلدون ج2 ص 9
[4] شرط عمروعاص برای همکاری با معاویه در مقابل علی این بود که ولایت مصر را به او بدهد.
[5] عرب برای تحقیر یک شخص او را به مادرش نسبت میداد یعنی اینکه بی پدر است.
[6] زیاد پسر پدرش کنایه از این که پدرش معلوم نیست.
[7]بیضون،ابراهیم،ملامح التیارات السیاسیه فی القرن الاول الهجری،ص147
[8] مطلب داخل کروشه از مترجم است .
[9] از ویژگی های جامعۀ جاهلی تقسیم آن به دو دستۀ قیسی و یمنی بود،بدین شکل که قبایل نزار،تمیم،ربیعهو مضر که عرب شمالی بودند، قیسی و قبایل دیگری که از جنوب شبه جزیرۀعربستان مهاجرت کرده ودر بلاد شام و دیگر سرزمینهای مفتوحه سکونت گزیدند،یمنی نامیده شدند، از جملۀ یمنی ها قبیلۀ ازد بود.قبیلۀکلب،یمنی های را در شام رهبری می کرد.
این تعصبات در عصر نبوت و خلفای نخستین فروکش کرد.اما درپی انتشار قبایل عرب در شهرهای فتح شده این تعصب جاهلی میان عربهای شمالی که به جدشان عدنان منتسب بودند وعدنانی خوانده می شدند و عربهای جنوب که به جدشان قحطان منتسب بودند وقحطانی خوانده می شدند، رونق گرفت و با گذشت روزگار این دو گروه به دو حزب سیاسی رقیب تبدیل شدندکه تا حد زیادی در گرایشهای سیاسی خلافت اموی تاثیر گذاشتند.
[10] ابن خلدون ج3 ص 25
[11] در ابن خلدون ج3 ص 11و الکامل ابن اثیر ، سفیان بن عوف را فرمانده لشگر ذکر کرده اند.در طبری علاوه بر این قول به قیلی اشاره کرده که فرمانده فضالة بن عبدالله انصاری بود اما در کتاب دولت امویان –مترجم حجت الله جودکی ، فضالة بن عبدالله و آنهم در سال 49 ذکر شده ..محمد حسین قربانیان
[12] ابو ایوب انصاری همان کسی است که پیامبربعد از هجرت به مدینه در خانۀ او اتراق کرد و در جنگ ها و غزوات با پیامبر-صلّی الله علیه و آله- همراه بود ودر زمان علی در رکاب او بود.(سایت تخصصی تاریخ اسلام)
[13] دولت امویان مترجم :حجت الله جودکی.ص 48
[14] ترجمه ابن خلدون ج2 ص 12
[15] به عقیدۀ برخی مورخین بعضی نامه ها جعل می شد.ر.ک:تاریخ طبری ج6 ص 185
[16] مشهور است که چون ایرانیان برای چابکی دم اسب چاپاری را می بریدند، لذا آن را بریده دم می خواندند،عربها که به ایران آمدند کلمۀ برید را به جای بریده دم برای قاصد راهوار(پست) استعمال کردند ر.ک:ترجمه تاریخ تمدن اسلام –مترجم علی جواهر کلام ص185
[17] طبری ج 5 ص 301-307
[18] دولت امویان مترجم حجت الله جودکی ، ص 33
[19] طبری ج5 ص 322
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}